معنی دستگاه مبدل امواج ماهواره ای
حل جدول
ریسیور
دستگاه مبدل ماهواره ای
ریسیور
مبدل امواج ماهواره اى
ریسیور
دستگاه مبدل امواج ماهوارهای
ریسیور
گیرنده امواج ماهواره ای
رسیور
دستگاه مبدل امواج ماهوارهای به امواج تلویزیونی
ریسیور
دستگاه مبدل ماهوارهای
ریسیور
دستگاه مبدل ولتاژ
ترانس
دستگاه دریافت امواج
انتن
لغت نامه دهخدا
مبدل. [م ُ دَ] (ع ص) بدل شده و تبدیل شده. (ناظم الاطباء). تغییرداده شده. دیگرگون:
چون فرود آیی از آن گردی جدا
مبدلش گرداند از رحمت خدا.
مولوی
شب غلط بنماید و مبدل بسی
دید صائب شب ندارد هر کسی.
مولوی.
آن قراری که بزن او کرده بود
گشت مبدل آن طرف مهمان غنود.
مولوی.
- مبدل شدن، بدل شدن. تغییر یافتن. عوض گشتن. تبدیل گشتن:
چیست هستی حس ها مبدل شدن
چوب گز اندرنظر صندل شدن.
مولوی.
باش تا حسهای تو مبدل شود
تا ببینی شان و مشکل حل شود.
مولوی.
پس قیامت نقد حال تو بود
پیش تو چرخ و زمین مبدل شود.
مولوی (مثنوی چ خاورص 268).
- مبدل کردن، بدل کردن. تغییر دادن:
خشم و شهوت مرد را احول کند
ز استقامت مرد را مبدل کند.
مولوی.
|| کلمه ای که بدل ازکلمه ٔ دیگر (مبدل منه) آید. (فرهنگ فارسی معین).
مبدل. [م ُ ب َدْ دَ] (ع ص) دیگرگون کرده و تغییر داده شده و بدل آورده شده. (ناظم الاطباء) تبدیل شده. تغییر شکل یافته:
گر بدان حالت ترا بودی بقا
کی رسیدی مرترا این ارتقا
از مبدل هستی اول نماند
هستی دیگر به جای او نشاند
همچنین تا صد هزاران هستها
بعد یکدیگر دوم به ز ابتدا
آن مبدل بین، وسایط رابمان
کز وسایط دور گردی ز اصل آن.
(مثنوی چ خاور ص 292).
- مبدل شدن، بدل شدن. تغییر یافتن: قحط و تنگی نواحی از یمن نقیبت او برخص و فراخی مبدل شد. (المعجم چ دانشگاه ص 12).
بفرمود درهم شکستند خرد
مبدل شد آن عیش صافی به درد.
سعدی.
عنایتی که ترا بود اگر مبدل شد
خلل پذیر نباشد ارادتی که مراست.
سعدی.
- مبدل کردن، تغییر دادن. بدل کردن. عوض کردن. تبدیل نمودن: ملک ایشان در تزلزل و اضطراب افتاد نظام الملک وزیر را به «تاج الملک ابوالغنائم » مبدل کردند. (سلجوقنامه ٔ ظهیری چ خاور ص 34).
تا سعادت بخش انجم بخت اوست
حال نحسین را مبدل کرده اند.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 510).
- مبدل گرداندن، تغییر دادن. عوض کردن. تبدیل نمودن: عیش ربیعش را به طیش خریف مبدل نگرداند. (گلستان).
- مبدل گردیدن، مبدل شدن: محنت و اندوهش به بهجت و سرور مبدل گردید. (عالم آرا چ امیرکبیر ص 224).
- مبدل گشتن، مبدل شدن: تا به حلقه ٔ اهل تحقیق در آمد به یمن قدم درویشان و صدق نفس ایشان ذمائم اخلاقش به حمائد مبدل گشت. (گلستان چ فروغی ص 68). و بعد از یکهفته از داروخانه ٔ... به شفا مبدل گشت. (ظفرنامه، از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مُبدَل شود.
|| تغییرداده شده: لباس مبدل، لباس تبدیل شده. (ناظم الاطباء).
مبدل. [م ُ ب َدْ دِ] (ع ص) بدل کننده. تغییر دهنده. ج، مبدلین.
ماهواره
ماهواره. [ماه ْ رَ / رِ] (اِ مرکب) ماهوار. (آنندراج) (ناظم الاطباء). ماهیانه باشد که به نوکران دهند. (فرهنگ جهانگیری). ماهیانه. مشاهره. سرماهی. مهواره. گویا در میان فارسی زبانان هند به معنی ماهیانه و ماهانه است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماهوار شود. || (ص مرکب) مانند ماه. شبیه ماه در درخشندگی. || (اِ مرکب) ماه مصنوعی، قمر مصنوعی اجرامی هستند که از 1957به بعد به مدار زمین پرتاب شده اند و مانند ماه به دور زمین می گردند. برخی از آنها اطلاعاتی درباره ٔ جو فوقانی و فضا به زمین مخابره کرده اند که موجب گسترش دانش بشر درباره ٔ اشعه ٔ کیهانی، چگالی ماده، میدان مغناطیسی زمین و ماهیت تابشهای مختلف شده است.برخی دیگر که ماهواره های ارتباطی نامیده می شوند برای انتقال دادن علائم رادیویی و تلویزیونی از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر در روی زمین، مورد استفاده قرار می گیرند. به وسیله ٔ این ماهواره ها، تصاویر تلویزیونی را می توان تا مسافتهای دور فرستاد. (از فرهنگ اصطلاحات علمی چ بنیادفرهنگ). این کلمه پس از پرتاب اولین قمر مصنوعی (اسپوتنیک) شوروی به فضا در زبان فارسی متداول گردید.
امواج
امواج. [اَم ْ] (ع اِ) ج ِ موج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کوهه های آب. خیزابها. موجها: از میان تلاطم امواج محنت سر برآورد و گفت. (گلستان). || در علوم گوناگون بکار میرود و بحرکات موجی و ارتعاشات و تموجات و اضطربات اشیاء گوناگون اطلاق میشود مانند امواج الکتریکی، امواج رادیویی، امواج مغناطیسی و غیره. رجوع به موج شود.
فرهنگ معین
(اَ) [ع.] (اِ.) جِ موج، خیزاب ها، موج ها.،~ الکترومغناطیسی امواج حامل انرژی.
معادل ابجد
886